نقد و بررسی فیلم سندرم برلین / Berlin syndrome

ساخت وبلاگ

دختری استرالیایی به نام کلر با بازی “ترسا پالمر” عکاس است و به تنهایی زیاد سفر می‌کند. این بار در تعطیلات مقصدش برلین است. یک روز در برلین کاملاَ اتفاقی با معلم جوان آلمانی به نام اندی با بازی “مکس ریملت” برخورد می‌کند و این اتفاق منجر به آشنایی آن‌ها می‌شود. رابطه‌‌ای میان این دو شکل می‌گیرد، رابطه‌ای که در ابتدا عاشقانه است و پس از گذشت یک شبانه روز در فیلم و چند دقیقه در واقعیت به شدت عجیب و غریب و دهشتناک به نظر می‌رسد و ادامه‌ی ماجرا …

سندرم برلین” فیلمی به کارگردانی “کیت شورتلند” و نویسندگی “برلین شاون گرانت” است که فیلمنامه‌ی آن بر اساس رمانی اثر “ملانی ژوستن” نوشته شده است. این فیلم یکی از عناوین تحسین شده و برگزیده‌ی جشنواره‌ی فیلم ساندنس را داراست.

در توضیح فیلم می‌توان گفت کلر خیلی زود به اندی اعتماد می‌کند و تا پایان فیلم تاوان اعتماد کردنش را هم صد چندان پس می‌دهد. اندی بیمار است بیماری که نمی‌توان منشا بیماری‌اش را به راحتی فهمید بدین سبب انتخاب کلمه‌‎ی سندرم برای نام فیلم انتخاب مناسبی است. کلمه‌ی سندرم به معنی مجموع آثار و علائمی است که نشان‌دهنده‌ی یک بیماری مشخص نیست. معمولا این واژه زمانی به کار می‌رود که چند علامت همراه یکدیگر در بیماری دیده می‌شود و پزشک نمی‌تواند علت خاصی برای بروز آن علائم بیابد.

دلایل کارهای اندی هر چه باشد آنچه که واضح است این است که رفتار او بازنمود خشونت پنهان در جامعه‌ی اروپایی آلمان است. خشونتی که پس از مطرح کردنش چراهای بسیاری درباره‎ی علت آن به ذهن متبادر می‌شود. این نوع خشونت می‌تواند یادآور کارهای میشاییل هانکه کارگردان و فیلمنامه‌نویس اتریشی – آلمانی تبار باشد.

اندی در مقابل مسافران شاید به سبب داشتن زندگی و آرامش بیشتر غضب می‌کند. شاید دنبال انتقام است. این انتقام شاید از بحران اقتصادی سال‌های اخیر اروپا نشئت گرفته است. حکمی که خودش آن هم بدون حضور مجرمی که بی‌گناه است به عنوان قاضی رای به آن داده است. شاید اندی هر بار که این چنین و آن هم در مدت بسیار کوتاهی عاشق می‌شود عشق را در به بند کشیدن معشوق معنا می‌کند.

از دیالوگ های او و پدرش در جایی از فیلم مشخص می‌شود که کلر دومین قربانی است و آن دیگری کانادایی بوده است و سرنوشتش نامعلوم. کلر بارها برای فرار تقلا می‌کند و هر بار با سرکوب جدی اندی مواجه می‌شود. روح اندی در مواردی که حتی کیلومترها هم تا خانه فاصله دارد متوجه قصد فرار کلر می‌شود و خود را به خانه می‌رساند و این تا حدی عجیب است.

در آخر شاگرد اندی منجی کلر می‌شود. صحنه‌های فرار منجر به پیروزی تا حدی باور نکردنی است این که اندی با همه‌ی قدرتش جا می‌ماند جای سوال دارد انگار کارگردان هم از این تعقیب و گریز خسته شده و می‌خواهد زودتر فیلم‌اش را با این پایان بندی به انتها برساند، قهوه‌اش را بنوشد و به خانه‌اش برود. هپی اِندینگ (پایان خوش) برای فیلمی که سراسر تنش و اضطراب و خشونت است انتخابی لاجرم است اما شاید اگر فیلمنامه این امکان را برای کارگردان به وجود می‌آورد که جور دیگری این پایان را سازماندهی کند، فیلم پس از پایان بیشتر در ذهن مخاطب می‌ماند.

+نوشته شده در  دوشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۶ساعت 15:0&nbsp توسط فیلم هفته  | 

فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 232 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1397 ساعت: 17:19