پیشنهاد دیدن فیلم "غروب خدایان" ساخته لوکینو ویسکونتی (1969) The Damned

ساخت وبلاگ

نویسنده : amazon

لوکینو ویسکونتی کارگردان با استعداد ایتالیایی زمانی درباره فیلمش گفت که آن را برای نسل‌های جدیدی می‌گیرد، کسانی که فاشیسم را نمی‌دانند، آن‌ها را ندیده‌اند، کسانی که خوش شانس بودند که با آن روبرو نشدند. این درام نظامی " مرگ خدایان " او را می توان به جرات یک فیلم کالت نامید. فیلم بسیار قوی، قدرتمند، واقعی است که حقیقت آن دوران وحشتناک را نشان می دهد. این داستان جوهر فاشیسم و ​​تأثیر آن بر مردم ساکن در آن را نشان می دهد.

1933 آلمان خانواده‌ای ثروتمند را می‌بینیم که از جنگ آینده سود می‌بردند و در پول غوطه می‌خورند. کارخانه های آنها رونق گرفته، اما وقتی سرپرست خانواده متوجه شد که او باید بازنشسته شود، وراث که برای ثروت و قدرت آماده بودند گلوی یکدیگر را پاره کنند و آماده بودند تا برای دریافت ارث دست به هر کاری بزنند. پیش روی ما داستان غم انگیز و تکان دهنده ای از مردمی است که از درون توسط شر و خشم بلعیده شدند، زیرا آنها کاملاً تسلیم نیمه تاریک نازیسم شدند ...

این فیلم مانند چیزی ترسناک و پیچیده است ، سرد و تکان دهنده ، خزنده و خونریزی دهنده . این فیلم مرا ترساند. هرج و مرج و وحشت به ارمغان می آورد که هرگز نباید بازگردد. چقدر آدم های خوب مردند. کارگردان در فیلمش صادق است و نشان می دهد که همه چیز چگونه است. بیهوده فیلم او نامزد اسکار نشد.

می خواهم بگویم این فیلم عمیق تر و هوشمندانه تر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر می رسد. این یک حقیقت وحشتناک را به همراه دارد و کارگردان موفق شد آنچه را که در نظر داشت به نمایشگر منتقل کند. این فیلم او مانند یک سیلی است، چیزی وحشتناک و ترسناک.فیلم برای بینندگان متفکر است و همه قدر آن را نمی دانند.

علاوه بر کارگردانی شیک، به انتخاب درخشان بازیگران هم اشاره می کنم. دیرک بوگارد و اینگرید تولین و هلموت برگر همگی در آن زمان بسیار محبوب بودند و هر کدام شخصیت‌های بحث‌برانگیز خود را درخشان بازی کردند. در یکی از نقش ها، دیدن شارلوت رمپلینگ جوان در آن زمان بسیار خوب بود .

" Doom of the Gods " یک درام جنگی مهیج و کالت محصول سال 1969 است. لوکینو ویسکونتی کارگردان بزرگی بود و آثار خود را در سینمای اروپا به جای گذاشت. داستان زوال اخلاق پیش روی ماست، حکایت شر محض، حکایت بی عدالتی و چیزی سرد، دستی تاریک، آن قدرت تزلزل ناپذیر است. به درستی گفته می شود که شر وقتی پیروز می شود که افراد خوب کاری انجام ندهند.

فیلم "مرگ خدایان" ساخته لوکینو ویسکونتی با استقبال جهانی روبرو شد. این فیلم نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه اصلی را دریافت کرد و توسط هیئت ملی بازبینی به عنوان بهترین فیلم خارجی انتخاب شد. در میان بازیگران بین‌المللی، هلموت برگر برای بازی در نقش مارتین، یک منحرف جنسی شریر که از اشتهای غیراخلاقی خود برای اهداف پیچیده‌اش استفاده می‌کند، مورد توجه قرار گرفت. این فیلم دهمین فیلم محبوب باکس آفیس فرانسه در سال 1970 بود.
فیلم "مرگ خدایان" در فهرست منتقدان مانند بهترین 1000 فیلم ساخته شده در نیویورک تایمز و 1000 فیلم برتر هالیول: شمارش معکوس نهایی فیلم ظاهر شده است.

Lexikon des Internationalen Films آن را به دلیل ارائه ارتباط انحطاط اخلاقی، روان رنجوری جنسی، آرزوی مرگ زیبایی‌شناسانه، خودمحوری خودشیفتگی و فرصت‌طلبی سیاسی ستایش می‌کند.

راینر ورنر فاسبیندر ، فیلمساز ، The Damned را فیلم مورد علاقه خود نامیده است. او آن را شاید بهترین فیلم، فیلمی که فکر می‌کنم برای تاریخ فیلم به همان اندازه شکسپیر برای تاریخ تئاتر معنا دارد خواند.

داستان فیلم غروب خدایان

در آلمان دهه 1930، اسنبک ها یک خانواده صنعتی ثروتمند و قدرتمند هستند که تجارت با حزب تازه منتخب نازی را آغاز کرده اند . در شب آتش سوزی رایشستاگ در اوایل سال 1933، پدرسالار محافظه کار خانواده ، بارون یواخیم فون اسنبک، که نماینده آلمان قدیمی اشرافی است و از آدولف هیتلر متنفر است، تولد خود را جشن می گیرد. در این جشن فرزندان خانواده برای بارون، خانواده و مهمانانش روی یک صحنه موقت اجرا می کنند. در حالی که برادرزاده او ، گونتر ، یک قطعه موسیقی را روی ویولن سل خود اجرا می کند، نوه او ، مارتین ، اجرای درگ اجرا می کند که با خبر سوختن رایشستاگ قطع می شود.

مادر مارتین (و عروس بیوه یواخیم)، سوفی، مخفیانه یک رابطه طولانی مدت با فردریش بروکمن، یکی از مدیران کارخانه فولاد خانواده را ادامه داده است. پدرشوهرش تلویحاً از سوفی می خواهد که هرگز دوباره ازدواج نکند و هر دو می ترسند که اگر رابطه آنها فاش شود، سوفی طرد و فردریش از کارخانه فولاد اخراج شود. فردریش با پسر عموی شوهر مرده سوفی، یکی از رهبران اس اس به نام آشنباخ دوست است. آشنباخ آگاه است که فردریش به دنبال عنوان بارون است. او همچنین می‌داند که بارون در وصیت‌نامه‌اش کنترل شرکت را تقسیم کرده است: برادرزاده بی‌وجدان او، افسر افسرده SA ، کنستانتین، شرکت را به ارث خواهد برد، اما مارتین آنقدر سهام را به ارث خواهد برد که عملاً به او بدهد.کنترل مسیری که شرکت در پیش گرفته است.

فریدریش با توجه به اظهارات قبلی اشنباخ مبنی بر اینکه اگر یواخیم ضد نازی بمیرد اوضاع بهتر می‌شود، یواخیم را می‌کشد و ، هربرت تالمان را متهم به این جنایت می‌کند. هربرت به سختی به خارج از کشور می گریزد، اما با عجله خود مجبور می شود همسر و فرزندانش را چا بگذارد. وقتی همسرش، الیزابت، برای کمک به پاک کردن نام همسرش به ملاقات سوفی می‌رود، سوفی با گفتن اینکه آلمان قدیم مرده است، او را محکوم می‌کند. ظاهراً سوفی مقدماتی را فراهم می کند تا الیزابت و دخترانش به هربرت در تبعید بپیوندند و آنها در حال رسیدن به ایستگاه قطار به تصویر کشیده می شوند، اما بعداً مشخص می شود که آنها در واقع دستگیر شده و به داخائو فرستاده می شوند که در فیلم به عنوان یک اردوگاه توقیف شناخته می شود.

آسشنباخ ، فردریش و مارتین را متقاعد می کند که شرکت خود را از فروش سلاح به SA تحریم کنند، زیرا اس اس به دنبال به حاشیه راندن گروه رقیب است تا ژنرال های رایشسور را تشویق کند تا به سمت هیتلر بروند. کنستانتین متوجه می شود که مارتین از خواهرزاده هایش و همچنین لیزا کلر، یک دختربچه یهودی فقیر سوء استفاده جنسی کرده است ، که در نهایت پس از اینکه مارتین یک شب قبل از دیدن دوست دخترش به او حمله می کند، خودکشی می کند. کنستانتین مسلح به این اطلاعات باج خواهی می کند .مارتین تهیه اسلحه و مهمات SA را از سر می گیرد و نامه ای با جزئیات جنایات خود برای سوفی می فرستد تا از فریدریش بخواهد تا برای مارتین در سرپیچی از اس اس کمک کند. مارتین که در اتاق زیر شیروانی خانواده پنهان شده است با سوفی مواجه می شود که موافقت می کند به رهایی مارتین از باج خواهی کنستانتین کمک کند. سوفی با اشنباخ ملاقات می‌کند، او فاش می‌کند که هیتلر در حال برنامه‌ریزی برای پاکسازی SA است و پیشنهاد می‌کند پرونده باج‌گیری کنستانتین را برای یک لطف آینده از بین ببرد. در سال 1934، SA - کنستانتین در میان آنها - در هتلی در Bad Wiessee جلسه ای برگزار کردند تا در مورد نارضایتی خود از هیتلر صحبت کنند. این شب به عنوان یک جشن مستی به تصویر کشیده می شود که در پایان با افسران مرد SA که با یکدیگر رابطه جنسی همجنس گرایان دارند به پایان می رسد . در سپیده دم، هتل توسط نیروهای اس اس مورد یورش قرار می گیرد که اعضای مختلف SA را ذبح می کنند. کنستانتین شخصاً توسط فردریش اعدام می‌شود که آشنباخ او را برای قتل عام آورده تا از مرگ کنستانتین اطمینان حاصل کند.(عملیات دشنه های بلند معروف به عملیات مرغ مگس خوار)

فریدریش اکنون مسئول تجارت خانوادگی است، اما آشنباخ با سوفی مواجه می شود که می خواهد نام خانوادگی پدرش و عنوان سلطنتی بارون به فردریش اختصاص داده شود تا آنها بتوانند با عنوان یکسان ازدواج کنند. اشنباخ امتناع می‌کند و به سوفی یادآوری می‌کند که نازی‌ها می‌خواهند بر تجارت فولاد و مهمات کنترل داشته باشند و اگر این زوج خدمه حزب نازی نشوند، آن را به زور خواهند گرفت. در همین حال، مارتین خشمگین می شود زیرا متوجه می شود که آخرین موانع باقی مانده که مادرش را از ازدواج مجدد باز می دارد از بین رفته است و فردریش قصد دارد کنترل تجارت خانوادگی را برای خودش به دست بگیرد. پس از اینکه مارتین به آشنباخ نفرت خود را نسبت به آنها اعتراف کرد، آشنباخ به مارتین پیشنهاد نابودی مادر و معشوقه‌اش را می‌دهد.

در طول یک شام خانوادگی، پس از اینکه فردریش اعلام کرد که آشنباخ، گونتر و مارتین باید خود را تسلیم اراده و هوس های رئیس جدید خانواده کنند، فردریش و آشنباخ شروع به بحث می کنند. آشنباخ فردریش را به عنوان یک تازه به دوران رسیده ضعیف محکوم می کند و در حالی که هربرت که برای نجات جان دخترانش بازگشته را به اتاق می آورد. هربرت فاش می کند که پس از اینکه سوفی ترتیب دستگیری آنها را داد، الیزابت و فرزندانشان به اردوگاه کار اجباری داخائو فرستاده شدند، جایی که الیزابت درگذشت. آشنباخ در ازای اعتراف دروغین هربرت به مرگ یواخیم، پیشنهاد آزادی فرزندان هربرت را داده است. اگرچه این مبهم باقی مانده است که آیا اشنباخ طرف معامله خود را انجام می دهد یا نه. او همچنین فاش می‌کند که فردریش کنستانتین را کشته (به این معنی که نقش کنستانین در پاکسازی SA سرپوش گذاشته شد و مرگ او به عنوان یک قتل تصادفی گزارش شد)، گونتر پسر کنستانتین، را علیه فردریش برانگیخت و او را به سمت اهداف نازی‌ها سوق داد.

مارتین پس از آن به مادرش تجاوز می کند، که متعاقباً مادرش در حالت کاتاتونیک قرار می گیرد که باعث وحشت فردریش می شود. در حال حاضر، مارتین بخشی از اس اس، به فردریش، که با حکمی نام و عنوان فون اسنبک را به ارث برده است، اجازه می‌دهد تا قبل از اینکه به آن دو دستور دهد کپسول‌های سیانور مصرف کنند و خود را بکشند، با مادرش ازدواج کند . اشنباخ که اکنون کنترل کاملی بر مارتین دارد، وارث مؤثر کارخانه فولاد فون اسنبک می شود و امپراتوری را تحت کنترل نازی ها در می آورد.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۱ساعت 19:53&nbsp توسط فیلم هفته  | 

فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 16:44