نقد و بررسی فیلم نقطه شکست Point Break

ساخت وبلاگ
فیلم با تصاویر نفس‌گیری از موتورسیکلت‌سواری کراس دو جوان با نام‌های جانی یوتا Johnny Utah و رفیقش جف Jeff بر روی تپه‌ماهورها آغاز می‌شود. یوتا دوست خود را برای اوج این ماجراجویی که پرش بر روی یک صخره مرتفع جدا با مساحت کم است تشویق می‌کند. خود به راه افتاده و موفق می‌شود که بروی صخره فرود بیاید اما دوستش پس از فرود نمی‌تواند...............

باوجوداینکه این اثر بازسازی فیلم دیگری از سال 1991 با بازی پاتریک سوایزی Patrick Swayze و کیانو ریورز Keanu Reeves و به کارگردانی کاترین بیگلو Kathryn Bigelow تحت همین عنوان است اما اجازه بدهید بررسی ما کاملاً مستقل از این فیلم باشد. هنگامی‌که داشت تیتراژ زیبای پایانی فیلم پخش می‌شد آن را با افسوس نگاه می‌کردم چراکه فکر می‌کنم این فیلم می‌توانست با چند تغییر کوچک و اندکی بزرگ خیلی بهتر از این باشد و میانگین امتیاز داده‌شده به آن بیشتر از 3 و 4 شود. فیلم به شکل دردناکی میان متفاوت بودن، خوب بودن و شکست خوردن دست‌وپا می‌زند. در حقیقت صحنه‌ها دارای فرازوفرود متعدد و شدیدی در کیفیت محتوا و داستان‌های فرعی هستند. استفاده از شخصیت اونو اوزاکی و مراحل تعالی نفسانی – روحانی او اگرچه فکر می‌کنم تخیلی است و ریشه در واقعیت‌های تاریخی و حتی اسطوره‌ای ندارد اما زیبا و قابل‌هضم است. درهم آمیختن شیوه‌های سرقت و گریز گروه خصوصاً دو نمونه‌ی ابتدایی فیلم تحسین‌برانگیز است و بر پرده عریض سینما چه خوش می‌نشیند. این شیوه در ادامه‌ی فیلم و درصحنه‌ی منهدم کردن کامیون‌های طلا و سرقت از بانک ایتالیایی دچار ضعف واضح می‌شود. طراحی صحنه‌های سیر و سلوک و گذراندن مراحل هشت‌گانه که عمدتاً مبتنی بر حل شدن با عناصر طبیعت است نیز مدرن و به‌روز است و برای قبولاندن آن به جوانان سربه‌هوای امروزی نیازی به چسبانیدن توضیحات فلسفی به آن نیست. شاید برخی، مهمانی‌های سبکسرانه‌ی پر از لهو و لعب گروه و مبالغه در حرکات ورزشی را خارج از عرف صعود به مراحل روحانی بدانند اما به نظر من منطبق کردن آن با روزگاران و امکانات امروزی هیچ مشکل منطقی ایجاد نمی‌کند. فیلم خیلی سعی کرده است تا ایده‌ای جذاب را در قالب طرحی جدید و با آزاد کردن حداکثر آدرنالین، مهیج و باعظمت بنمایاند اما متأسفانه تلاش کارگردان، اریکسون کور Ericson Core بر پایه داستان شلخته و تقریباً بی‌دروپیکر کورت ویمر Kurt Wimmer به آش جانیفتاده ی تزئین شده‌ای بدل شده که دیدنش خیلی لذت‌بخش است و قورت دادنش کمی مشکل. البته این نویسنده در نگاشتن این‌گونه فیلم‌نامه‌های بی‌سروته باتجربه است. Salt، تعادل Equilibrium، یادآور مطلق Total Recall(2012) و استخدام The Reqruit را می‌توان به‌عنوان نمونه نام برد.

فیلم نقطه شکست مملو از صحنه‌های خیره‌کننده‌ی صخره‌نوردی، موتورسیکلت‌سواری، چتربازی، موج‌سواری و اسکی است که فیلم‌برداری‌های پر مرارت و پرخرج از این صحنه‌ها نقطه قوت فیلم بشمار می‌آید. آن‌گونه که تصاویر سخن می‌گویند زبده‌ترین ورزشکاران و بدلکاران با این فیلم همکاری داشته‌اند. موتوکراس رانی در ایالت یوتای آمریکا، پرواز با لباس از بلندی‌های سوئیس، صخره‌نوردی در کنار آبشار آنجل ونزوئلا، تخته اسکی در ارتفاعات آلپ فرانسه و از همه رؤیایی‌تر موج‌سواری در آب‌های تاهیتی به باشکوه ترین شکل ممکن بر پرده‌های سینما خودنمایی می‌کنند. اگر بخواهیم منصف باشیم پرداختن و رسیدگی به این‌همه لوکیشن های متنوع و صحنه‌های جورواجور و خطرناک بسیار وقت‌گیر و پرهزینه خواهد بود و این احتمالاً مهم‌ترین دلیل برای عدم انطباق نوشته و تصاویر است که باعث شده تعداد زیادی از منتقدین و تماشاگران باکمی بی‌انصافی البته فیلم را ازآنچه جایگاهش هست پایین‌تر نیز بکشانند. آلخاندرو ایناریتو Alejandro G. Iñárritu کارگردان فیلم از گور برخاسته را در نظر بگیرید که با یک صحنه‌ی حمله خرس به دی کاپریوی بازیگر آن‌هم از نوع مجازی چه سروصدایی به پا کرد درحالی‌که فیلم نقطه شکست بااین‌همه صحنه‌های فوق‌العاده‌ی واقعی‌اش اصلاً به چشم‌ها نیامد. بله تفاوت فقط در انطباق میان داستان و تصاویر است که در دومی از آن غافل شده بودند. کارگردان احتمالاً جهت برجسته‌تر کردن صحنه‌های اکشن ورزشی و مهم‌تر نمودن ایده‌ی گذر از عالم جسمانی به فضای ملکوتی که نقاط ثقل فیلم نیز محسوب می‌شوند از به‌کارگیری هنرپیشه‌های پرآوازه پرهیز کرده بود. پیش‌بینی اینکه اگر این‌گونه می‌شد چه می‌شد کمی مشکل است ولی به‌هرحال هجمه انتقادهای تند و منفی کمتر می‌شد. بازی هنرپیشه‌ها چه بد چه خوب تحت تأثیر صحنه‌های مهیج، کمتر به چشم می‌آید اما ارتباط گسیخته‌ی شخصیت‌های داخل اثر کماکان حکایت از همان قصه‌ی ناپخته‌ی فیلم‌نامه دارد. ایده رسیدن به کمال در قالب یک اندیشه‌ی مشرقی، دوست‌داشتنی بود، رفتار و حرکات گروه گنگسترهای ورزشکار جوانمرد نیز به دل می‌نشست و بازی آن‌ها اگرچه پرفروغ نبود اما درراستای جریان فیلم قرار می‌گرفت. فیلم با لوکیشن های خارق‌العاده و صحنه‌های بدیعی از هم‌آغوشی انسان و طبیعت چشمان ما را نوازش می‌کرد درحالی‌که گفتگوهای نامشخص و ضعیف میان شخصیت‌ها، گوش‌های ما را می‌رنجاند.

حسرت خوردن‌ها در قالب ای‌کاش‌ها در مورد این فیلم بسیار است. ای‌کاش به‌طورکلی این فیلم حتی عنوانش هیچ ارتباطی با فیلم سال 1991 نمی‌داشت. ای‌کاش سوپر ورزشکاران همه‌فن‌حریف فیلم، از موج نویی خود کمی خارج می‌شدند و بیشتر با تماشاچی حرف می‌زدند. ای‌کاش داستان‌نویس برای امرارمعاش و مخارج هنگفت خوش‌گذرانی تیم، قصه‌ی دیگری غیرازآن اسپانسر مجهول‌الحال و به‌دردنخور می‌نوشت. ای‌کاش کارگردان، چهره متفکر اونو ازاکی، رهبر و مرشد فقید و معنوی گروه را بیشتر به بینندگان نشان می‌داد. ای‌کاش صحنه‌ی برداشتن نقاب از چهره‌ی یوتا به‌عنوان مأمور اف بی آی این‌قدر نابخردانه کارگردانی نمی‌شد. ای‌کاش انگیزه رابین‌هودهای سوپر مدرن فیلم با مضامین مشتق شده از عرفان ازاکی (مراحل هشت‌گانه) اندکی کوک می‌شد. ای‌کاش پلیس‌های آمریکایی و فرانسوی فیلم جور دیگری می‌بودند. ای‌کاش کارگردان بیننده را کمی بیشتر مَحرم می‌دانست و او را بهتر در جریان امور قرار می‌داد. ای‌کاش صحنه‌ی کشمکش میان قهرمان فیلم و سام سارا و جان سپردن او آسمانی‌تر تصویربرداری می‌شد و ای‌کاش عوامل تولید برای پختن و جا افتادن قصه‌ی فیلم هیزم بیشتری زیر دیگ آن می‌گذاشتند.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 13:32  توسط مدیر وبلاگ  | 
فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 237 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 17:05