نقد فیلم فریب خورده The Beguiled

ساخت وبلاگ
داستان فیلم در سالهای 1800 میلادی و در زمان جنگ های داخلی امریکا در ویرجینیا اتفاق می افتد. فیلم با ورود یک سرجوخه ی جوان به مدرسه ای دخترانه آغاز می شود که از اتفاقات بیرون قرنطینه شده است و شش زن ساکن آن هستند.آن چه عموما در رابطه با فیلم های کاپولای جوان مطرح است، پروداکشن های عظیم کارهای اوست که به واسطه ی ژانر آن ها اجتناب ناپذیر است. کاپولا در تجربیات پیشین خود، هم چون فیلم مطرح «ماری آنتوانت» نیز ثابت کرده بود که قادر است حتا فیلمنامه هایی نه چندان درخشان را با بهره گیری از تمهیدات سنجیده و درست خود در مرحله ی اجرا به فیلم هایی قابل احترام و قابل بحث تبدیل نماید.

«فریب خورده» اما برخلاف «ماری آنتوانت» فیلمی خوش ساخت است که علاوه بر مهارت در اجرا و میزانسنهای به شدت حساب شده و قدرتِ نمایانِ کارگردانی، در بخش فیلمنامه نیز کم ایراد و دقیق است و به بیانی، متن و اجرا با کمی اغماض پا به پای هم پیش می روند گرچه همچنان نباید از یاد برد که اجرای کار (مانند دیگر فیلمهای این فیلمساز) تا حدودی از متن پیشی می گیرد.
از بخش های قابل توجه کار، فضاسازی آن است که به شکلی کاملاً حرفه ای انجام شده است. موقعیت مکانی فیلم به شدت ذهن مخاطب را درگیر می کند. فضای تاریک و سرد و دلهره آور مدرسه ی مذهبی که با کنش های آرام و کند اعضای آن در هم می آمیزند کاملاً ذهن مخاطب و البته بستر درام را برای ورود سرجوخه (با بازی کالین فارل) و آغاز کنش های تازه و شکل گیری موقعیت های جدید آماده می کند؛ درواقع مخاطب پس از آغاز کند و آرام درام منتظرِ اتفاقاتی غافلگیرکننده می ماند. گرچه مرزهای پیش روی مرد جوان خوش سیما در چنین فضایی با حضور مدیر راهبه مآب و سختگیر مدرسه یعنی خانم مارتا (با بازی درخشان نیکول کیدمن) بعید و دور از ذهن به نظر می رسد اما کارکرد سرجوخه در مدرسه دقیقاً همین است که نظم و یکنواختی اولیه ی درام را بر هم بریزد و موقعیت های جدیدی را در آن پدید آورد؛ البته نکته ای را نباید فراموش کرد: «فریب خورده» قرار نیست یک درام هالیوودی با خیل عظیمی از رویدادها و انواع و اقسام داستانک ها و کاراکترهای گوناگون باشد بلکه به نظر می رسد کاپولا این بار بیش تر به سراغ الگوهای غیرهالیوودی رفته است و حتا فیلم جدید او از نوعی چارچوب ضدداستانی نیز برخوردار است. فیلم، به هیچ وجه قصه گو نیست و اتفاقاً در همین "قصه گو نبودن" موفق عمل می کند و به رغم کندی غیرقابل اجتنابی که از همین بی داستانی سرچشمه می گیرد کشش خود را تا پایان از دست نمی دهد و پتانسیل خود برای حفظ مخاطب را حفظ می کند.
مضمون "گناه" و مصون ماندن از آن یا مبتلا شدن به آن از اصلی ترین جنبه های معنایی کار است. همچنین کاپولا اشاره ای در ظاهر کم رنگ و باطناً قوی به "تضاد" و "تقابل" داشته است. درگیری درونی و برونی شخصیت های داستان، غلبه بر امیال درونی بواسطه ی آموزه های برونی، رفتاری در ضدیت با افکار و خواسته های درونی و تردید و تسلیم، از مهم ترین عناصری اند که در لایه های زیرین و محتواییِ داستانِ به ظاهر ساده و در عمل پیچیده ی فیلم قابل دریافت اند. «فریب خورده»، همانند دیگر فیلم های هم نوع خود، پیام و معنای درونی اش را فریاد نمی زند، بلکه داستان راه خودش را می رود و رویدادها در حد لازم، به وقوع می پیوندند و "انتقال پیام" به شکلی نامحسوس و کاملاً غیرمستقیم صورت می گیرد و به همین جهت است که به رغم وجود المان های مذهبی در کار، نگاه شخصِ فیلمساز (که نویسنده فیلمنامه هم هست) به فیلم تزریق نمی شود و در حد دیدگاهی بیرونی و بی موضع نسبت به موقعیت شخصیت های داستان و تصمیمات آن ها باقی می ماند. بنابراین «فریب خورده» را نه می توان فیلمی ضدمذهب تلقی کرد و نه می توان آن را فیلمی مذهبی دانست، فیلم هیچ گونه جهت گیری ایدئولوژیک و داریکال ندارد و با این که فضای نسبتاً زنانه ای دارد، بی قضاوت و جنسیت گرایی این دنیا را ترسیم می کند و رخدادها را در دلش جا می دهد.
همان طور که اشاره کردم، کاپولا (که اتفاقاً برای همین فیلم برنده ی نخل طلای بهترین کارگردانی از فستیوال کن سال جاری نیز شد)، کارگردانی ست که در اجرا و پرداخت بیرونی به فیلمنامه عملکرد قابل توجهی دارد و احتمالاً به همین دلیل هم هست که عموماً کارهای او در مقام "فیلمساز" بسیار بیشتر از «فیلمنامه نویس» مورد توجه قرار می گیرند. نزدیک شدن او به فضایی با مشخصه های ناتورالیستی، قطعاً انتخابی هوشمندانه بوده است که به واسطه ی نورپردازی مناسب و فیلمبرداری دشوار اما دقیق، به نتیجه مطلوبی منتهی شده است. نور و سایه های گوتیک وار که به تعبیری یادآور سینمای اکسپرسیونیستی آلمان هم هستند فضای فیلم را از دنیای فعلی و قرن کنونی جدا ساخته و درد و رنج و ترس و محدودیت های دوران خود را به شکلی باورپذیر به منصه ی ظهور می گذارد.
همان طور که اذعان داشتم، بازی های فیلم نیز از بخش های مثبت آن به حساب می آیند. کالین فارل نقشی بیرونی را در مقابل بازی درونی و به شدت کنترل شده ی نیکول کیدمن ایفا می کند، نقشی که کشمکش های برونیِ مرد را با دنیای زنانه ای که در آن گرفتار شده است با تمام فراز و نشیب های آن به تصویر می کشد.
اما نیکول کیدمن پیش تر نیز نشان داده بود که توانایی بسیاری در خلق کاراکترهای سرد اما به شدت درونگرا دارد؛ قطع به یقین نمایش درونیات و استیصال چنین شخصیت هایی سختی های بسیاری دارد همان طور که نمونه اش را دربازی های او در فیلم هایی چون «دیگران»، «ساعت ها» و «تولد» دیدیم؛ بازی هایی که به مراتب قوی تر و برجسته تر از بازی های بیرونی تر او بوده اند. کیدمن 50 ساله که امسال جایزه ی ویژه ی جشنواره کن را نیز به دست آورد، در ایفای نقش خانم مارتا، باز هم یک موفقیت دیگر را در کارنامه خود ثبت می کند.
بازی بازیگران جوان تر فیلم هم چون کریستین دانست و ال فمینینگ نیز خوب است.
از دیگر برجستگی های فیلم های کاپولا طراحی خوب صحنه و لباس آنهاست که در «فریب خورده» نیز تکرار شده است.
«فریب خورده» شاید بهترین فیلم سوفیا کاپولا نباشد اما به زعم نگارنده، در زمره ی فیلم های قابل دفاع این کارگردان جوان جای می گیرد و می تواند نقطه عطفی در کارنامه ی او به حساب آید.

نویسنده: یاسمن خلیلی فرد

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 18:32  توسط مدیر وبلاگ  | 
فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 17:05