نقد فیلم تحقیر از ژان لوک گدار le mepris محصول 1963

ساخت وبلاگ

گدار در این فیلم شمشیرش را علیه سینمای مستکبر هالیوود از رو بسته و با نگاهی تند به تاثیر پول در سینمای پر زرق و برق آمریکا می پردازد. فیلم با صحنه هم آغوشی پل و کامیل آغاز می شود. گدار برای نشان دادن شدت علاقه آن دو و به خصوص پل به همسرش از بی واسطه ترین طریق بهره جسته و با پرتاب بیننده در همان ابتدای کار به درون اتاق خواب آن دو، حس تماشاچی را درگیر می نماید. پل نماشنامه نویسی است که برای کمک به آقای لانگ در نوشتن فیلمنامه فیلمی که در دست تهیه دارد، به ایتالیا دعوت شده است. فیلم مورد نظرداستان اودیسه می باشد که ظاهرا در استودیوی معروف چینه چیتای ایتالیا قرار است ساخته شود. تهیه کننده آمریکایی فیلم مردی است ثروتمند و کوته فکر که با تمامی افراد متکبرانه بر خورد می کند و درخواستهایش از دیگران را بدین شکل با تحکمی آمرانه بیان می دارد: آره یا نه؟از ابتدای فیلم نگاه تحقیر آمیز او به پل رخ می نماید. در جایی که جری، پل و دختر مترجم برای نشان دادن منطقه ای رفته اند. در پایان بررسی آن قسمت جری بدون توجه به حضور آن دو ماشین روباز قرمز رنگش را روشن کرده و می رود و آن دو به دنبال او می دوند تا به محل بعدی برسند. در سکانسی دیگر به سالن نمایش خصوصی می روند تا لانگ کارگردان، نماهایی از فیلم را که گرفته به آنها نشان دهد. فیلم به نمایش در می آید که نماهایی است از مجسمه های اساطیر و خدایان افسانه ای و بازی چند بازیگر زن و مرد که بسیار ابتدایی ساخته شده است. این نمای از اساطیر از این صحنه در تمامی فیلم به شکلی نمادین تکرار می شود و گویی که فیلم گدار در موازات آن و به نوعی اودیسه وار به پیش می رود.نمایش فیلم پایان می یابد و جری با عصبانیت تمام جعبه های فیلم را از دستان پسرک آپاراتچی به زمین ریخته و حتی بعد از اینکه دحتر منشی به مرتب کردن جعبه ها می پردازد باز با لگدی همه را به گوشه ای پرتاب می کند وحتی یکی از فیلمها را با شدت تمام به دیوار می کوبد. در پایان نمایش مستکبرانه اش دسته چکس را در می آورد و از دختر می خواهد که کامل خم شود تا روی کمر او چکش را امضا کند. رفتاری به شدت تحقیر آمیز و مشمئز کننده؛ گرچه دیگران در برابر قدرت ثروت و سرمایه حرفی برای گفتن ندارند.در همین صحنه نمایش فیلم، گدار برای نمایش شخصیت جری صحنه ای را به تصویر کشیده که زنی کاملا برهنه درحال شنا می باشد و جری با دین این صحنه در فیلم لانگ با همه ادعاهایی که اول فیلم کرده، به ذوق آمده و شادی احمقانه ای بروز می دهد. با بیرون آمدن از سالن نیز جری سوار ماشینش شده و بی توجه به دیگران به تماشای مناظر می پردازد. در این صحنه کامیل همسر پل نیز از راه می رسد و پل او را به جری معرفی می کند که از نگاه هوس آلود جری می توان دریافت که چشمش به دنبال کامیل است. بلافاصله به کامیل پیشنهاد همراهی می دهد و درب جلوی ماشینش را برایش باز می کند. کامیل با نگاه به همسرش به دنبال کسب تکلیف است که باز پل مرعوب شرایط بوده و بناچار اورا تشویق به رفتن می کند و حتی جری می گوید که شوهرش می تواند با تاکسی برود. از این لحظه در اکثر موارد به تماشای تقاضاهای جری از کامیل بوده و پل نیز به ناچار هیچ نمی گوید.فیلم در ادامه و در سکانسی طولانی به درون خانه پل و کامیل رفته و رابطه آن دو را به تصویر می کشد. رابطه ای در استانه فروپاشی که همراه با بحث و جدل بین آن دو می باشد. در صحنه ای کامیل پتویش را برمی دارد. به روی کاناپه می رود و می گوید دیگر کنار او نمی خوابد. در ادامه نیز این فروپاشی به پیش می رود تا جاییکه کامیل رو به پل می گوید که دیگر او را دوست ندارد و به هنگام خروج با سر کردن کلاه گیسی سیاه که پل تاکید کرده دوست ندارد، بی اهمیت بودن نظرات او را به اثبات می رساند. پل نیز به دنبال او میرود و اسلحه ای را در جیبش می گذارد. اما برای کشتن جری یا خائن؟ این صحنه مشاجره برای من به شدت یاد آور مشاجره ریچارد برتن و الیزابت تیلور در فیلم چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد می باشد.آن دو به سر صحنه فیلم لانگ که در کنار ساحل است می روند و در این زمان جری آمده و با قایق تندروی خود از کامیل می خواهد که با او به ویلای کنار دریای وی بروند. کامیل در حالیکه پل را می نگرد در قایق دور می شود. اندکی بعد پل نیز به ویلا می رود و دوربین، جری و کامیل را در حالیکه کامیل نگران دیده شدن توسط همسرش است در آغوش هم نشان می دهد. ویلایی است بسیار زیبا با پنجره هایی بزرگ و رو به دریا که جری با غرور بر روی این ویژگی ها در صحبت هایش تاکید می نماید. در ظاهر سناریوی خیانت کامیل تکمیل شده و در پایان با نوشتن نامه ای برای پل می گوید که اورا به قصد بودن در کنار جری ترک می کند. امری که دیری نمی پاید و دوربین تصویری از اتومبیل سرخ رنگ جری را نشان می دهد که در جاده به زیر کامیونی رفته و هر دو کشته شده اند. گدار در اینجا برای تراژدی خیانت جزایی سنگین در فیلم به تصویر می کشد. در پایان پل مغموم و مستاصل که به ناگاه هم تهیه کننده کارش و هم عشقش را از دست داده با لانگ خداحافظی کرده و باز می گردد.

گدار بر اساس داستانی از موراویا و با روایت جریان ساخت فیلمی، در واقع یک فیلم در فیلم را به تصویر کشیده که در بستری از فروپاشی یک عشق جریان می یابد. عشقی که شاید پایه هایی چندان استوار نداشته و بسادگی از سوی زن پایان یافته تلفی می شود؛ تا جاییکه در صحنه مشاجره درون خانه به پل می گوید که مجبور نیستی با من بمانی. به راستی چه چیزی بیشتر کامیل را از پل دور و به جری متمایل نموده است. هر چه باشد ظاهر نمی تواند باشد چرا که گدار با انتخاب جک پالانس، فردی که در صحنه های مختلف بی شخصیتش را بروز داده است و از جذابیتی نیز برخوردار نمی باشد، بر این فرض خط بطلان کشیده است. پس در ظاهر کامیل مجذوب قدرت و ثروت جری شده است. که شاید او متوجه شده که حتی پل با همه شدت علاقه اش به وی، باز در مقابل قدرت جری نمی تواند دم بر آورد و او را براحتی تسلیم جری می کند؛ امری که در صحنه های مختلفی به تصویر کشیده شده است. کامیل نیز به عنوان یک زن که به دنبال مردی است که بتواند بر قدرت و شوکتش تکیه کند، این بار جری را انتخاب می کند؛ اگر چه در پایان فیلم و در همان ابتدای راهی که در کنار جری در پیش گرفته مجازات می شود؛ به شدت و طی یک صحنه کوتاه و بدون هیچ مقدمه ای.فیلم یک موسیقی بسیار زیبا دارد(از ژرژ دلرو) که به خصوص بر روری نماهای مربوط به نمایش تصویر اساطیر اوج می گیرد. اما به نظر در خدمت فیلم نبوده و در بسیاری از جاها زاید به نظر می رسد، در پیشبرد دراماتیک فیلم نقشی ندارد و شاید تنها در خدمت پر نمودن فضای صوتی فیلم به کار می رود. فیلم در هر حال فیلم گدار است و نمی توان از سینمای او انتظار کات های تصویری دقیقی داشت و همانطور که موج نوی سینمای فرانسه نیز ادعا دارد در تصاویر به هیچ عنوان به دنبال تاثیر گذاری بر تماشاگر نمی باشند. همانگونه که در فیلم در نماهای صحبت های دونفره دوربین پاندول وار بر روی صورت هنرپیشه ها حرکت می کند و از کات های تصویری و کلوز آپ خبری نیست. حتی در صحنه مشاجره پل و کامیل در خانه، با یک سکانس طولانی و گاها بدون قطع روبرو می شویم.گدار اگرچه در فیلم برعلیه سینمای استودیویی هالیوود و با انتخاب نمادین جری به عنوان نماینده سینمای پر زر و زور آمریکا شعار سر داده اما در بسیاری از مواقع در جهت همان سیاست حرکت نموده است. به عنوان مثال در همان صحنه ابتدایی فیلم که کامیل به صورت کاملا برهنه نمایش داده می شود که اگر این را به حساب کاربرد دراماتیک این صحنه بگذاریم باز برهنگی مکرر کامیل در سایر صحنه ها چندان موجه به نظر نمی رسد. امری که خود گدار نیز در مصاحبه ای که بعد از ساخت فیلم انجام داده، بدان اعتراف نموده و آنرا خواست تهیه کننده دانسته است. تهیه کننده از گدار خواسته که با نمایش بریژیت باردوی برهنه بر وجه تجاری فیلم بیفزاید؛ خواسته ای که از سوی گدار بدین شکل پاسخ داده شده است.اما ضد داستان ترین نکته فیلم و برخلاف قواعد همیشگی سینما، اسلحه ای است که پل در جبیش می گذارد. اسلحه ای که هیچ گلوله ای از آن شلیک نمی شود. در پایان اشاره می کنم به صحنه ای که پل با لانگ خداحافظی کرده و می رود؛ اما لانگ همچنان به فیلمش ادامه می دهد. آری؛ این سینماست که می ماند..

نگاهی دیگر  به فیلم تحقیر:زن ها،زن ها

سینما چنانکه آندره بازن می گوید:"جایگزینی ست برای نگاه ما.دنیایی که بیشتربا رویاهای ما هماهنگی دارد." تحقیرداستان آن دنیاست.

گداردر(تحقیر)داستانی ازآلبرتوموراویا را مبنا قرارمی دهد که چیرگی خاصی در توصیف حالات وخصوصیات زنان دارد ودریکی ازداستانهای کوتاهش به نام (زن ها،زن ها) به صورت کنایی به ویژگی غیرقابل پیش بینی بودن زنان اشاره می کند.اما (تحقیر)مثل آن اثرلحن طنازانه وشیرینی ندارد وبا نگاه تلخ فیلمسازبه فیلمی تکان دهنده درباره عشق ونفرت بدل می شود. دراینجا هم چون(ازنفس افتاده) زن درقطب منفی ماجرا ومقابل مرد قرارمی گیرد.با این تفاوت که درآنجا سبب مرگ مرد می شود ودراینجا باعث تحقیرش.هرچند این بارودرپایان،زن سزای تحقیروخیانتش را یکجا می بیند.(تحقیر)داستان پل ژاوال(میشل پیکولی) نمایشنامه نویسی است که به استودیوی چینه چیتای رم دعوت می شود تا درنوشتن فیلمنامه اودیسه به کارگردانی لانگ (فریتس لانگ) به او کمک کند ودراین سفرهمسرش کامیل(بریژیت باردو) را هم به همراه می آورد.همزمان با ساخته شدن فیلم لانگ،کامیل به خاطرتهیه کننده آمریکایی فیلم،جری پروکوش(جک پالانس) به زندگی با پل خاتمه می دهد. پل هم درپایان لوکیشن را به قصد بازگشت به کارش درتئاترترک می کند وکامیل وجری نیزدرتصادفی کشته می شوند. درحالی که فیلمبرداری فیلم لانگ همچنان ادامه دارد.گداراستادانه شیوه روایت فیلم درفیلم را برای قصه اش برمی گزیند وارتباط وپیوند عمیقی بین فیلم درحال ساخت وفیلمی که تماشاگر شاهدش است ایجاد می کند. داستان اسطوره ای اودیسه ورابطه اولیس وپنه لوپه به موازات قصه پل وکامیل پیش می رود وفیلمساز با نشانه های بارزی براین مشابهت تاکید می کند.پل همچون اولیس عاشقانه همسرش را دوست دارد اما پنه لوپه می خواهد او را ترک کند همانطورکه کامیل خواستارپایان یافتن رابطه اش با پل است. قرارگرفتن پل وکامیل درمناظربکرصحنه فیلمبرداری،آنان را بیشتربه فضای قصه اودیسه نزدیک می کند. حتی کامیل درصحنه ای مشابه همان روب دوشامبرزردی را به تن دارد که بازیگرنقش پنه لوپه به هنگام استراحت می پوشد. داستان اولیس جدال انسان با تقدیراست واوباید مسیری راطی کند که خدایان برایش درنظرگرفته اند. همانگونه که پل وکامیل هم به همان راهی می روند که سرنوشت برایشان تعیین کرده است. درجایی از فیلم پل پس ازمشاجره با کامیل به او می گوید:" مجبورنیستی با من بمونی." وکامیل جواب می دهد:" زندگی منو مجبورمی کنه." پاسخی که ریشه درهمان نگاه تقدیری دارد. اما آنچه این تقدیررا تلخ تروتکان دهنده ترمی کند رفتارغیرمنتظره زن است که با دیدن جری پروکوش یک شبه به زندگی اش با پل پشت پا می زند.درسکانسی زیبا پل وکامیل دراتاق خود روی دو صندلی آبی رنگ روبروی هم نشسته اند ومیانشان روی میزآباژورسفیدرنگی قراردارد که مدام روشن وخاموش می شود. دوربین همزمان وبه هنگام مکالمه زن وشوهربه چپ وراست وبه صورتهایشان پن می کند که این حرکت به همراه قطع ووصل روشنایی چراغ کاملا با مضمون صحبتهای پل وکامیل همخوانی دارد. آنها درحال حرف زدن درباره عشق ودوست داشتن وآینده زندگی مشترک هستند که کامیل ناگهان اعتراف می کند که دیگرمرد را دوست ندارد وپل متعجب ازاینکه چطورزنی که تا دیروزعاشقش بوده اینگونه رنگ عوض کرده است. کامیل با چهره وبازی سرد باردو بی اعتنایی وبیزاری یکباره ازهمسرش را به اوج می رساند وآن هم زمانی است که کلاه گیس مشکی به سرمی گذارد درحالیکه می دانیم وپیش ازاین اززبان شوهرشنیده ایم که اوعاشق همان موهای بلوند کامیل است.

امتیازوبرتری پروکوش آمریکایی نسبت به پل ژاوال فرانسوی چیست که آنگونه کامیل را به رغم اختلاف زبانی به سوی خود می کشاند؟ قطع به یقین حسن جمال او نیست که جک پالانس تماما فاقد آن است. تنها می توان قدرت،ثروت واعتبارش درمقام تهیه کننده را توجیهی برای کشش کامیل به سمت اودانست. گدارعامدانه وآگاهانه از میان این همه بازیگرآمریکایی پالانس را برای این نقش برگزید تا دق دلی اش برفرهنگ استثمارگرآمریکایی وسینمای هالیوود را با ارائه تیپی خشن،کم سواد،ابله وایضا هرزه درآورد. کسیکه حتی دلش با دیدن تصویرشنا کردن زن جوانی دریک فیلم غنج می رود! پروکوش بعنوان نماینده فرهنگ آمریکایی صرفا درجایگاه یک صاحب قدرت وسرمایه حضوری منفعلانه ونمایشی ندارد بلکه با توسل برهمین امتیازبرروح وجسم همسرپل بعنوان یک روشنفکراروپایی هم تسلط می یابد وباعث فروپاشی یک زندگی عاشقانه می شود. گدارالبته درپایان نمی گذارد که غریبه ازاین میان قسردربرود واو ودلداده اش را بدجوری مجازات می کند.ازرنگ به ویژه رنگهای سرخ وآبی درفیلم بسیاربه جا وتاثیرگذاراستفاده شده است. به خصوص رنگ آبی که درصحنه های چشم نوازجزیره کاپری با فیلمبرداری رائول کوتارجلوه ای خیره کننده می یابد. با تاکید برصنه پایانی فیلم. جایی که ابتدا اولیس را شمشیربه دست بر فراز صخره ای نشان می دهد که به دریای عمیق آبی نگاه می کند وبعد دوربین به نرمی پن می کند به آبی وسیع وآرام زیرآفتاب درخشنده. اما زیباترین وماندگارترین کاربرد وتلفیق رنگهای سرخ وآبی را درسکانس تصادف می بینیم. کامیل وپروکوش سواربرماشین راهی رم هستند اما به هنگام خروج ازپمپ بنزین با یک کامیون تصادف می کنند وکشته می شوند. مکث دوربین روی رنگ سرخ آلفا رومئو ی پروکوش به شماره (رم50/6126) وپیراهن سرخ اووپیراهن آبی کامیل ضمن دارا بودن هارمونی زیبای رنگها کاملا معناداروهدفمند است به ویژه با این رنگ آخری که می خواهد تماشاگر را به یاد صندلی های پل وکامیل دردوران دلدادگی شان بیندازد.اگربا نگاه به داستان اساطیری اودیسه درفیلم وبا توجه به برجستگی موضوع تقدیر،فرجام تلخ پل وکامیل را به جبرسرنوشت بپذیریم باردیگرآن پرسش بی جواب آدمی دراین عالم هستی به ذهن خطور می کند که پس درچنین جهان مقدری تکلیف اراده انسان چه می شود؟ به گمان من که کامیل می توانست سرنوشت دیگری برای خود وپل رقم بزند،اگربه طمع وسودای شرایط بهتربه پروکوش دل نمی بست وگناه بی وفایی وخیانتش را به پای تقدیرنمی انداخت. آخردرجایی از فیلم پل از کامیل می پرسد:" چرا دیگه منو دوست نداری؟" واو جواب می دهد:" زندگی یعنی همین!" آخ،که این زن ها،این زن ها...!

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 12:57  توسط مدیر وبلاگ  | 
فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 14:18